زائران چه می گویند؟
آنچه مرا به نوشتن این گزارش ترغیب کرد، اصرار بسیاری از زائران بر این موضوع است که دوست دارند برای زیارت، حتماً از ورودی بابالجواد(علیه السلام) حرم امام رضا(علیه السلام) وارد حرم آقا شوند.
ورود به بهشت از بابالجواد(علیه السلام)
علی اسماعیلی و همسرش مشهدی هستند. آنان چند ماهی است ازدواج کردهاند. از آنها میپرسم: چرا از بابالجواد(علیه السلام) وارد حرم میشوید؟ میگویند: این ورودی یک حس و حال دیگری به آدم میدهد. امام رضا(علیه السلام) خودشان رئوف و مهربان هستند. امام جواد(علیه السلام) مظهر جود، بخشش و عطا هستند. از این ورودی وارد میشویم تا به امام رضا(علیه السلام) بگوییم پسر بزرگوارتان را شفیع بین خودمان و شما قرار دادهایم.پیرمرد و پیرزنی را میبینم که از تاکسی در ابتدای خیابان شهید اندرزگو (خسروی نو سابق) پیاده میشوند. به آهستگی نزدیکشان میشوم و میپرسم که شما همیشه از ورودی بابالجواد(علیه السلام) وارد حرم میشوید؟ پیرمرد که ساک دستیاش را جابهجا میکند به اتفاق همسرش روی سکوی سنگی ابتدای بست امام جواد(علیه السلام) مینشیند و پس از اینکه نفسی چاق میکند، میگوید: ما از شمال کشور به مشهد آمدهایم شاید بیش از ۵۰ سال است که به زیارت امام رضا(علیه السلام) میآییم. آن قدیمها با اتوبوسهای شرکت گیلانتور از شمال به مشهد و به خیابان نخریسی (فدائیان اسلام فعلی) و از آنجا با یک تاکسی یکسره به یکی از مسافرخانههای قدیمی خیابان طبرسی میرفتیم. راستش همیشه همین مسافرخانه را انتخاب میکردیم؛ صاحبش آدم باانصاف و خوشاخلاقی بود، اما از زمانی که ورودی بابالجواد(علیه السلام) را در حرم ساختهاند، نمیدانم چرا دلم کشش به این سمت دارد و دوست دارم از این ورودی که به اسم پسر آقاست وارد شوم. قربان جوادالائمه(ع) بشوم. آقا پسرش را خیلی دوست دارد.
این همان پسر است
زن و مردی را میبینم که دارند با سرعت کالسکهای را هل میدهند و اشکریزان به سمت بابالجواد(علیه السلام) در حرکتاند. فرصت زیادی برای گفتوگو با آنان ندارم. تلگرافی پرسشهایم را از آنان میپرسم. مرد میگوید: اهل شیراز هستیم و ۱۵ سال است که ازدواج کردیم و متأسفانه بچهدار نمیشدیم، خیلی دوا و دکتر کردیم، اما هیچ وقت از لطف خداوند و امام رضا(علیه السلام) ناامید نشدیم. یک سالی که به حرم با همسرم آمدیم به توصیه یکی از دوستان از همین بابالجواد(ع) وارد حرم شدیم. به یاد این جمله افتادم: «چون که از باب جواد تو کسی داخل شد، خندهدار است که دیگر به قسم فکر کند». خجالت کشیدم امام رضا(ع) را به جان پسرشان قسم دهم. اما من و همسرم، مهمترین حاجتمان داشتن یک فرزند بود. پس از برگشت به شیراز در نوبت بعد که نزد دکتر رفتیم و همسرم آزمایش داد، فهمیدیم که باردار است. این همان پسری است که امام رضا(علیه السلام) به ما داد. دوست دارم محمدجواد ما هم، همیشه از بابالجواد(علیه السلام) وارد حرم آقا شود.
راه ورود به قلب آقا
با خودم گفتم که انتخاب سوژهها کافی است بهتر است به تنظیم گزارش بپردازم. در همین فکر بودم که صدای جوانی مرا به سمت خود جلب کرد. او رو به سمت گنبد طلا ابتدای وروی بابالجواد(علیه السلام) ایستاده بود و داشت به دوستش میگفت: بابالجواد(علیه السلام) راه ورود به قلب امام رضا(علیه السلام) است. دوستش هم بلافاصله گفت: یعنی از درهای دیگر وارد حرم شویم امام رضا(علیه السلام) نگاهمان نمیکند؟ جوان اولی پاسخ داد: نه این طور نیست. آقا خیلی رئوف است.
آقا حواسش به همه جا هست. اما من دوست دارم از بابالجواد(علیه السلام) وارد شوم. سخن آنها که به اینجا رسید من هم وارد بحث آنان شدم و از جوان اولی دلیل اصرارش برای ورود از بابالجواد(علیه السلام) را پرسیدم.او پاسخ داد: راستش را بخواهید من سالهای قبل از امام جواد(علیه السلام) حاجتم را گرفتم و برای همین از این وروی وارد حرم میشوم. ضمناً دوست دارم در حس و حال بچگانه خودم با چرتکه ذهنم یک حساب دو دو تا چهارتا کنم و به خودم بگویم از بابالجواد(ع) که وارد شوم هم میهمان امام رضا(علیه السلام) هستم و هم میهمان پسرش جوادالائمه(علیه السلام).
ضمناً یک واسطه خیلی مهم هم پیش امام رضا(علیه السلام) داریم و همیشه به آقا میگویم که ما بابالجوادی هستیم آقاجان. به جان جوادت ما را رد نکن.
سخن از کرامت امام رضا(علیه السلام) و پسر بزرگوارشان همانی که زینتبخش جود و سخاست یعنی امام جوادالائمه(علیه السلام) بسیار است و مجال ما اندک.
پایان گزارش است… ندایی در دلم میگوید به خداوند و ائمه و پیشوایان مهربان خوشگمان باش. نه اینکه فقط خوشگمان باش که اهل طاعت و بندگی هم باش. بابالجواد(علیه السلام) بابالنجاه، بابالمراد و بابالجنه است.