شبِ خاطره‌ای به یاد شهیده فائزه رحیمی به میزبانی کانون ایثار و شهادت منطقه ۱۴

اعضای کانون ایثار و شهادت منطقه ۱۴ در اولین سالگرد شهادت شهیده فائزه رحیمی میزبان خانواده وی بودند.

به گزارش شبکه خادمان رسانه‌ای کانون‌های خدمت رضوی استان تهران، هم‌زمان با ایام سالگرد شهادت سپهبد حاج‌قاسم‌ سلیمانی، کانون ایثار و شهادت منطقه دارالمومنین با دعوت از خانواده شهیده فائزه رحیمی، از شهدای حادثه تروریستی گلزار شهدای کرمان، مراسم یادبودی در حسینیه پنج‌تن آل عبا برپا کرد.

در این محفل که یکشنبه ۱۶ دی‌ماه و مصادف با سالروز تشییع و تدفین پیکر شهیده فائزه رحیمی برگزار شد، خاطراتی از حیات مبارک این شهیدِ دانشجو_معلم از زبان مادرش روایت شد و حاضران‌ در این مراسم با ابعاد شخصیتی و اعتقادی و زوایای گوناگون زندگی این‌ شهید آشنا شدند.

پرورش‌یافته مکتب شهدا

دختر ۲۰‌ساله‌ای که از کودکی با اهل بیت(ع) و شهدا همنشین و مأنوس بود و چنان علقه و الفتی با شهدا پیدا کرده بود که انگار سال‌ها با آن‌ها زیسته و در مکتب آن‌ها پرورش یافته و طعم شیرین شهادت را پابه‌پای آن‌ها چشیده است.

یک دهه هشتادی که تلاش کرد پایه‌های سازه زندگی‌اش بر راه و رسم شهدا استوار باشد و چرخ روزگارش بر مدار شهدا بچرخد! فائزه رحیمی به گفته مادرش از وقتی فهمید قرار است در مسیر تعلیم و تربیت قدم بگذارد؛ شهیدِ معلم فریدون تاجیک را الگوی خود قرار داد تا در کنار انجام رسالت آموزش و تربیت فرزندان این سرزمین، دین‌اش را به شهدا ادا کند و پلی باشد میان شهدا و نسل جدید و آرمان شهدا را برای‌شان تبیین کند.

دهه هشتادی آرمان‌خواه

فائزه حتی وقتی ۷ ساله بود هم می‌دانست که برای آرمان و باورهایش باید هدفی بزرگ‌ تعریف کند و دل‌خوش به دنیا و پاداش‌هایش نباشد.

در این دیدار مادرش نقل کرد: کلاس اول بود که به خاطر حجابش از مدرسه جایزه گرفت. به او گفتم دیگر لازم‌ نیست چادر سرت کنی، سخت و دست و پاگیر است، جایزه‌ات را هم که گرفتی! با آن‌سن و سال کمش گفت اگر چادرم را بردارم فکر می‌کنند که به خاطر جایزه بوده؛ ولی من حجاب را دوست دارم و برای جایزه چادر سرم نمی‌کنم.

نوجوانیِ فائزه می‌توانست شبیه بقیه نوجوان‌ها باشد و خود را با زرق و برق دنیای مجازی و رنگ و لعاب آن سرگرم کند و عمر بگذراند؛ اما او روح خود را برای پرواز باید جلا می‌داد و ظرف وجودش را برای هم‌نشینی با شهدا آماده می‌کرد.

مادرش از پویایی و شوق فائزه گفت. شرکت در اردوهای جهادی، حضور در دوره روایتگری، خواندن کتاب‌های زندگانی شهدا از کارهایی بود که با انجام آن‌ها تا می‌توانست خود را به هدفش نزدیک می‌کرد. زندگی‌اش با یاد شهدا گره خورده بود و مقاله 《حسرتِ شهادت》او به‌عنوان دومین مقاله برتر دانشگاه برگزیده شد.

او فهمیده بود که نباید از آرمان‌هایش دست بکشد، حتی اگر تمسخر شود یا دوستانش را از دست بدهد. حتی اگر ناسزا بشنود و به او توهین شود. او آموخته بود که باید پایِ حق ایستاد و جا نزد.

مادرِ تنها شهید تهرانی حادثه تروریستی گلزار شهدای کرمان از علاقه او به شهدا، به‌ویژه سردار شهید سلیمانی گفت: کتاب‌های زندگی شهدای مدافع حرم را می‌خواند و مرا تشویق به خواندن آن‌ها می‌کرد. «خون دلی که لعل شد»، «تنها گریه کن» و «هواتو دارم» آخرین کتاب‌هایی بود که به من هدیه داد و تاکید بر خواندن آن‌ها کرد.

فائزه تا وقتی شهید سلیمانی زنده بود؛ تمام صحبت‌های او را گوش می‌کرد و با پدرش مفهوم صحبت‌های سردار را تجزیه و تحلیل می‌کردند. پس از شهادت ایشان هم همیشه تلاش می‌کرد با فعالیت‌های فرهنگی رشادت‌ها و مجاهدت‌های او را به تصویر بکشد و عنوان آخرین کلیپی ک برای سردار ساخت این بود: ای جان‌فدای اسلام! جانم فدایت! و همین هم شد…

شوق معلمی

فائزه برای کارش برنامه داشت. خیلی به کار فرهنگی و پرورشی در  مدرسه علاقه داشت و اهمیت می‌داد. به جذب بچه‌ها برای اثرگذاری خیلی دقت می‌کرد. مثلا وقتی به‌عنوان معلم تفکر وارد مدرسه‌ای شد؛ اولین بار برای بچه‌ها کارتون پخش کرده بود و می‌گفت باید کاری کنم بچه‌ها با من ارتباط بگیرند و با من دوست شوند. با اینکه مدت زیادی را با بچه‌های مدرسه نگذرانده بود؛ اما آن‌ها می‌گفتند انگار سال‌هاست که او را می‌شناخته‌اند.

روایت روز عروج

اما روایت روزی که حسرت و آرزوی فائزه رحیمی محقق و عاقبتش بخیر شد و خیلی زود پیشوند شهید در کنار نامش جا خوش کرد، جای تأمل دارد. روزی که بی‌هیچ زحمتی برای پدر و مادرش بار سفر را بست و تنها راهی شد. سبک‌بار و سبک‌بال از خانه به دانشگاه رفت تا زادگاهش را به مقصد وطنش ترک کند! وطنی که وصالش آنجا قرار بود رقم بخورد. سفر پیچ و خم داشت، پر از آزمون و ابتلا بود…و خداوند می‌خواست صبر و استقامت او را برای آخرین بار بیازماید… همان سفری که به خاطر خرابی اتوبوس در بین راه با تأخیر به کرمان رسیدند و بلافاصله بدون صرف صبحانه و ناهار به سمت گلزار شهدا روانه شدند…

شاید آن لحظاتی که فائزه به مسیر منتهی به گلزار شهدا رسید، به یاد سفر اربعینی افتاد که از آن جامانده بود و حالا خودش را به کرمان رسانده بود تا بلکه در ۱۳ دی ۱۴۰۲ قلب و روح دل پرتلاطمش را در کنار مزار حاج‌قاسم آرام کند…
اما فائزه ۲۰ ساله که خادم کاروان دختران دانشجو بود، باید پشت سرِ همه حرکت می‌کرد که مبادا کسی جانماند؛ اما او خوب می‌دانست که آخرِ مجلس بهترین جا برای دیده‌شدن است و از همان‌جا شهدا را گلچین می‌کنند! به گفته مادرش فائزه دختر زرنگی بودو این‌بار هم زرنگی کرد و خودش را به قافله شهدا رساند!
رزق شهادت
مادرش گفت: باور او این بود که همه شهدا مانند حاج‌قاسم شهادتشان را از مادر سادات می‌گیرند و خواسته‌اش را ۲۴ بهمن ۱۴۰۰ در حرم علی ابن موسی الرضا(ع) مکتوب کرد و ام‌الشهدا(س) در روز ولادتش شهادت را به او هبه کرد. ا
ین پایان عنایات اهل بیت(ع) به فائزه نبود، پیکر شهیده رحیمی در تابوتی پیچیده در پرچم ایرانِ عزیز، مانند حاج‌قاسم به پابوس حضرت امام رئوف(ع) مشرف شد و روح پاکش گرد حرمِ شاه خراسان به طواف درآمد.
پایان‌بخش این مراسم عرض ارادت به ساحت مقدس حضرت رضا(ع) با قرائت صلوات خاصه در رأس ساعت ۸ و تجلیل از مادر شهید با تبرکات رضوی و پذیرایی از میهمانان بود.
گفتنی است هماهنگی حضور خانواده شهید در این مراسم با همکاری کانون ایثار و شهادت منطقه ۱۸ صورت گرفت.
انتهای پیام/
لینک کوتاه خبر : QR Code For:  شبِ خاطره‌ای به یاد شهیده فائزه رحیمی به میزبانی کانون ایثار و شهادت منطقه ۱۴

مطلب پیشنهادی

توزیع گوشت قربانی میان نیازمندان منطقه ۵ تهران به مناسبت نیمه شعبان

همزمان با جشن نیمه شعبان و با نیت سلامتی و ظهور حضرت مهدی (عج)، کانون …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *